انتظار
از همین الان انتظار شروع شد انتظاری که با تموم سختی شیرین تر از عسله، این روزها مامانی سرکار میره مامانی دیگه تنها نیست یه وروجکی همیشه همراهیش می کنه باباییت برام یک تبلت خریده که هفته به هفته شکل گرفتن و بزرگ شدنت رو می بینم جونم هر هفته یه شکلی میشی یه روز نخود یه روز تمشک یه روز گردو همین طور بزرگ و بزرگ تر میشی مامانی اگه یک هفته نبینمت دلم طاقت نمیاره. راستی عزیز دلم اولین کسی که فهمید داری میای واست هدیه خرید خاله جون عصمت و ضحی جونی بودند یک سرویس لباس نوزادی بود چون نمی دونستیم دخت...