آقا ارمیاآقا ارمیا، تا این لحظه: 10 سال و 10 ماه و 8 روز سن داره

کودکانه

آقا ارمیا گل پسری تولدت مبارک .

    امروز با شکوهترین روز هست، روزی که آفریدگار تو را به جهان هدیه داد، به زمین خوش آمدی   فرشته ی مهر و زیبایی تولدت مبارک.   امشب چه ناز دانه گلی در چمن رسید      گویی بساط عیش مداوم به من رسید   نور ستاره ای در شب تولدت               انگار که فرشته ای از ازل رسید     فرشته ی من تولدت مبارک.   زمین اون گل رو به دست سرنوشت داد و سر نوشت اون گل رو تو قلب من کاشت تا باغچه خالی قلبم جایگاه یک گل باشد   گل یاسمنم گل پسرم  ت...
8 تير 1393

خاطرات

پسر مامانی داریم به لحظه موعودی که سال قبل منتظرش بودم نزدیک میشیم اما با یک اختلاف که پارسال تنهایی چشم انتظاری کشیدم  و منتظر گل پسرم بودم ولی امسال با هم منتظریم که یکسالگیت رو جشن بگیریم عزیزدل مامان . ولی چقدر زود گذشت گویا همین دیروز بود که ............. باز تموم خاطرات داره تو ذهنم مرور میشه هیچ وقت این خاطرات شیرین با تموم سختی هاش از ذهنم نخواهد رفت . خاطراتی که من و آقا ارمیا باهم داشتیم چه روزهایی که با هم گذروندیم و و و و .............. راستی گلپرمامانی اول تیر 93بعد از 5سال خونمون رو تغییر دادیم و به نزدیکی محل کارمون نقل مکان کردیم و صبح به صبح من و آقا ارمیا خیلی راحت تر از همیشه سرکار میایم ولی خیلی ناراحتیم ک...
4 تير 1393

مرواریدهای آقا شازده

قربون پسر ماهم برم که امروز 5شنبه 8خرداد  11 ماهه شد. دومین جفت دندونای بالای آقا ارمیا 3اردیبهشت نمایان شد پسرم خوشگل شد اون لثه های بی دندونش دیگه داره پر میشه مامانی ...... من و آقا ارمیا و خاله جون عارف آخر اردیبهشت با هم به بهشهر رفتیم یه سر به دانشگاهمون هم زدیم تا کارهای فارغ التحصیلی رو انجام بدم و بعدش برای دیدار دوست قدیمی مامانی و برای دیدن گل پسر تازه متولد شدش یعنی علی آقا به خونشون بهشهر رفتیم و یه شب رو باهم بودیم و فرداش به سمت گرگان حرکت کردیم. سومین مرواردیدهای پسرم که به عبارتی میشه پنجمی هم اول خرداد خودش رو نشون داد  و الان گل پسرم 5تا دندون داره . گل پسرم دیگه قشنگ هرجا بخواد میره البته هن...
8 خرداد 1393

لالایی های مامانی

لالا لالا پسر لالا        شب اومد پشت در لالا درخت خونه ی ماهم     شده چادر به سر لالا   لالا لالا گل لاله     پسر من لالا داره لالا لالا گل پونه   پسر من نگیر بونه   لالا لالا گل خشخاش   چه نازی داره اون چشماش لالا لالا گل پسته   پسر من شده خسته   لالا لالا گل نازم    بخواب ای شوق پروازم لالا لالا گلم لالا      عزیز و سنبلم لالا   لالا لالا لائی لائی    دومادت کنه بابایی لالا لالا گل ریحان      دوماد کنه تو رو مامان   لالا لالا...
29 ارديبهشت 1393

جشن دندونی آقا ارمیا

من و آقا ارمیا صبح با کالسکه پسرم سرکار میریم و بعدازظهر هم با هم برمیگردیم بیشتر اوقاتمون همین طوری سپری میشه و روزها رو با هم میگذرونیم.  17 اردیبهشت مامان جون واسه پسرم شیربرنج درست کرد و یه دندونی دور همی خونه مامان بزرگ گرفتیم و  روز خوبی بود و خوش گذشت . این هم چندتا از عکسهای پسرم تو جشن دندونی        ...
23 ارديبهشت 1393

شیرین کاریهای اقا ارمیا

پسرگلم آقا ارمیا هر روز که میگذره شیرین کاریهات هم بیشتر میشه مامانی قشنگم اینقدر گل پسرم باهوشه  که منتظره یک کلام یا کاری از طرف من و باباییشه سریع سعی میکنه اون کار رو انجام بده به پسرم میگم بزن قدش سریع دستش رو بالا میبره منتظره که ما به دستاش بزنیم ببیند این عکس پسرم رو که وقتی میخواد بزنه  قدش                   قربون پسر ماهم برم  مامانی . پسرم دیگه واسه خودش آقا شده دوتا مرواریدهای بالای پسرم هم 3 اردیبهشت دراومد و آقا ارمیا تا الان 4تا دندون داره. راستی تولد بابایی هم 5 اردیبهشته ما میخواستیم بابایی رو سورپرایز کنیم ولی من و پ...
23 ارديبهشت 1393

خاطره

بالاخره 15روز تعطیلی هم تموم شد و همه چیز به جای اولش برگشت من و آقاارمیا هم طبق معمول  با   هم سرکار میایم و روزها رو باهم می گذرونیم من واسه یه کاری بایدبه مشهد می رفتم بنابراین تصمیم   گرفتیم که من و پسرم و مامان جون با هم سفر کنیم و شب دوشنبه 25 فروردین باباعلی واسمون بلیط   گرفت و ساعت11حرکت کردیم و صبح ساعت 8 مشهد بودیم .روز اول کلا خونه نشستیم و جایی نرفتیم   ولی دو روز بعدش به پابوس آقا امام رضا(ع)رفتیم و روز چهارشنبه کارم رو انجام دادم و چون قصد داشتیم   3 روزه باشیم برای صبح جمعه بلیط گرفتیم و ساعت 11 حرکت کردیم و 7غروب گرگان بودیم از راه به خونه   ...
3 ارديبهشت 1393

خاطرات عید 1393

تحویل سال 1393 ساعت 20:27 شب پنجشنبه ،شگون سال 1393 گل پسرم آقا ارمیاست بعد از تحویل سال من و بابایی و آقا ارمیا آماده شدیم و به خونه بابابزرگ که البته چون عمو محمدشون کربلا بودند و بابابزرگ شون اونجا تشریف داشتند رفتیم و بعد از یک ساعتی به خونه باباعلی اومدیم و شام سبزی پلو با ماهی رو همگی نوش جون کردیم و ساعت 1بامداد بود که به خونه برگشتیم.   مرواریدهای پسرنازنینم تو عید نمایان شد و وقتی به پسرم  با لیوان آب میدم  دندوناش صدا  میکنه قربون مرواریدای قشنگت بشم مامانی .   روز جمعه که اولین روز فروردین 1393 هم میشه صبح آماده شدیم و به خونه عمه ...
16 فروردين 1393
niniweblog
تمامی حقوق این صفحه محفوظ و متعلق به کودکانه می باشد