آقا ارمیاآقا ارمیا، تا این لحظه: 10 سال و 10 ماه و 21 روز سن داره

کودکانه

خاطرات عید 1393

1393/1/16 12:40
نویسنده : مامانی
164 بازدید
اشتراک گذاری

تحویل سال 1393 ساعت 20:27 شب پنجشنبه ،شگون سال 1393 گل پسرم آقا ارمیاست بعد از تحویل

سال من و بابایی و آقا ارمیا آماده شدیم و به خونه بابابزرگ که البته چون عمو محمدشون کربلا بودند و

بابابزرگ شون اونجا تشریف داشتند رفتیم و بعد از یک ساعتی به خونه باباعلی اومدیم و شام سبزی پلو

با ماهی رو همگی نوش جون کردیم و ساعت 1بامداد بود که به خونه برگشتیم.

 مرواریدهای پسرنازنینم تو عید نمایان شد و وقتی به پسرم  با لیوان آب میدم دندوناش

صدا میکنه قربون مرواریدای قشنگت بشم مامانی .

 روز جمعه که اولین روز فروردین 1393 هم میشه صبح آماده شدیم و به خونه عمه و دایی و بابابزرگ من

عیددیدنی رفتیم و شب به خونه برگشتیم امروز باباعلی شون با خاله جون عصمت و عارف باهم به کرج 

رفتند و ما تنها موندیم.این روزها هوا خیلی سرد شده و دائم بارون میباره و ما از ترس اینکه این گل پسر

سرما نخوره خونه نشستیم روز یکشنبه ساعت 12 بود که عمو محمدشون از کربلا اومدند و اونروز کاملا

خونه عمو بودیم قراره فردا مراسمشون برگزاز بشه امروز پسرم از بس این بغل اون بغل بود و بازی میکرد

خیلی خسته شد شب وقتی خونه اومدیم از همون تو راه خوابید و فردا صبح ساعت 11 به زور بیدارش

کردم گل پسرم خسته شد دیگگگگگگگگگه قربون پسرم برم این روزها شیرین کاریش گل کرده مامانی.

روز دوشنبه برای مراسم عمومحمدشون به مسجد رفتیم و ساعت 4 به خونه برگشتیم .

روز سه شنبه 5 فروردین آقا ارمیا پیش باباییش خونه موند و من سرکار رفتم این روزها بعدازظهر مهمون

دارم امشب ساعت 8 باباعلی شون از کرج اومدند و شب همگی خونه ما جمع بودند شب خیلی خوبی 

بود به پسرم هم خیلی خوش گذشت.

4 شنبه شب قرار گذاشته شد که فردا صبح زود به آلاشت بریم و صبح ساعت 6 بیدار شدیم و تا بریم

ساعت 7:30 شد کلا 4 خانوار بودیم بعد از ظهر بود که به آلاشت رسیدیم. غروبش به جاهای تفریحی

رفتیم و یک شب رو موندیم و فردا صبحش یعنی روز جمعه به سمت گرگان حرکت کردیم و نهار رو دریای 

بندرگز خوردیم و ساعت 4بود به خونه رسیدیم اولین کاری که کردم گل پسرم رو حموم بردم و اومدیم یه

استراحت چندساعته کردیم آقا ارمیا اینقد خسته بود ساعت 9 شب که بیدار شد بازهم خوابش میومد

و دوباره ساعت 10 شب تا صبح خوابید.  آقا ارمیا امروز 8فروردین 9ماهه شد.

 

روزیکشنبه 10فروردین آقا ارمیا رو برای چکاپ 9 ماهگی به بهداشت بردم قدو وزن و همه چیز عالی بود.

یک روز مونده به 13 بدر با باباعلی شون و خاله جونا به چند جا عیددیدنی رفتیم و شبش خونه دایجون

سبزعلی شام موندیم ساعت 12 بود که به خونه برگشتیم . امسال تصمیم گرفتیم که 13 بدر هیج جا 

نریم و نرفتیم و خونه موندیم ولی شب 13بدر مهمون داشتیم .امسال عید 14 و 15بدر هم داشتیم که

یک روزش بارونی بود و شب 14بدر به خونه خاله جون عصمت رفتیم و 15بدر هم چون خاله جون مهمون

داشت ما هم دعوت بودیم باز به اونجا رفتیم خوش گذشت ساعت 12 بود که با باباعلی به خونه

برگشتیم . 

 

 

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (0)

niniweblog
تمامی حقوق این صفحه محفوظ و متعلق به کودکانه می باشد