خاطرات تابستان 92 آقا ارمیا
ماه مبارک رمضان سال92اولین ماه رمضونیه که پسرگلم در کنار ما و سر سفره با ما همراهه.بالاخره ماه
ماه رمضان هم با بچه داری گذشت . آخر مرداد ماه عروسی عمو علی اصغر بود و من واسه پسرم دنبال
لباس بودم مگه واسه این وروجک لباس مجلسی می شد پیدا کرد اونم پسرونه و نه که آقا ارمیا کوچولو
بود همه ی لباسها واسش بزرگ بود بالاخره بعد از چند روز گشتن تو بازار تونستم لباس پیدا کنم . برای
عروسی یه چندروزی خونه مامان بزرگ در رفت و آمد بودیم خیلی خوش گذشت.
اولین بار تو مردادماه بود که با پسرم به دریارفتیم البته خاله جون عصمت و ضحی جونی و خاله جون عارف
هم بودند باد ملایمی می وزید.
این هم عکس های لب دریای آقا ارمیا
من و پسرم آقا ارمیا اول شهریور باهم به سرکار رفتیم چون محیط کارم طوری بود که میتونستم از پسرم
مراقبت کنم ترجیح دادم که با پسرم باشم ،بابایی ما رو سرکار میرسونه و ساعت 2 هم میاد دنبالمون
و باهم به خونه میریم.