آقا ارمیاآقا ارمیا، تا این لحظه: 10 سال و 10 ماه و 8 روز سن داره

کودکانه

خاطرات به یادماندنی کودکی

1393/8/19 11:43
نویسنده : مامانی
136 بازدید
اشتراک گذاری

گل پسری مامانی  از 1سالگی تصمیم به راه رفتن گرفتی ولی هنوز نمی تونی خوب راه بری اینقدر هم محتاطی که بدون تمرکز پا نمیشی راه بری که زمین بخوری وای قربون پسرماهم برم اولین قدماتو که دیدم داشتم بال درمیاوردم ی ذوقی میکردم مامانی که نگو و نپرس 14ماهه که شدی راه رفتنت کامل شد ولی گل پسری خیلی از دستت ناراحتم چون اصلا جلت رو نگاه نمیکنی همینطوری میری بیرونم که میریم بهم میگی بذار خودم برم آخه پسرقشنگم نمیگی اگه زمین بخوری من چکارکنم ؟ خیلی باهات کار کردم حالا الن که 16 ماهت شده خوشبختانه حساب همه چی دستت اومده قربونش برم وقتی باهم از پیاده رو میریم اولا که اصلا دستت رو به مامانی نمیدی ولی یاد گرفتی که تموم پستی و بلندی راه رو بهم گزارش میدی و ازم کمک میخوای که دستت رو بگیرم یا اینکه خودت دیوار رو میگیری و میری فدای این همه فهم و شعورت بشم ماماننننننیییییییییییییی میمیرم برات پسرماهم از یکسالگی خیلی وروجک شدی و ضربه میبینی همیشه نگرانم از مبل ها میری بالا میترسم با سر بخوری زمین که چندبار این اتفاق افتاد .

وروجک و بلایی شده که نگوووووووووو از دستت گل پسری جلوی تلویزیون میز گذاشتم که نری جلو و چشمهای نازت اذیت نشه ولی آقای وروجک ی روز دیدم رفتی رو میز و کلی هم ذوق میکنی حرکت جالبی بود منم ازت عکس گرفتم واسه هم فرستادم.

اول پاییز که شد شما سرماخوردی مامانی البته دکتر بردم گف آلرژیه و واکسن سرماخوردگی تجویز کرد.

این روزها بیقراری هات بیشتر شده البته که فکرمیکنم واسه دندون کرسی ت هستش که اوایل مهر جوونه زد و خودش رو نشون داد بابایی هم که صبح میره کارخونه شب میاد تنهایی خسته شدم باباعلی و مامانی و خاله جون ها هم مسافرت رفتند ما موندیم تنهای تنها پسر گلم

دومین دندون کرسی پسری که میشه دهمین دندون اول آبان بود که نمایان شد قربون پسرم برم که چقدر اذیت شد مامانی انشاله که مرواریدهای قشنگت همیشه سالم باشه تازه پسرم از همین الان مسواک میزنه بله پسرم تمیزه دیگههههههههههخندونک

10آبان من و آقاارمیا به مراسم شیرخوارگان حضرت علی اصغر(ع) رفتیم هنوز به اخر مراسم نرسیده بودیم که پسری نشسته بود میخواست گل رو برداره با سر به زمین خورد و زیر ابروهاش خراشیده شد گل پسرم فدای علی اصغر شد مامانی صحنه خیلی بدی بود نمیدونستم باید چکارمیکردم فقط صورتش رو شستم و رفتم به امبولانس دادم خدای شکر فقط خراش بود همون موقع به بابا زنگ زدم اومد دنبالم رفتم خونه تا شب پکر بودم حالم خوب نبود  دیگه نمیدونم وروجک رو چطوری مواظب باشم .

راستی گل پسرم یاد داره تا عدد 10 شمارش کنه واست فلش کارت هم خریدم مامانی همیشه باهاته و چقدر هم کتاب داستان دوست داره پسرم  مملی یکی ی دونه شیرین زبون خونه یکسال بزرگتر شده ازهمه بهتر شده ......

 

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (0)

niniweblog
تمامی حقوق این صفحه محفوظ و متعلق به کودکانه می باشد