آقا ارمیاآقا ارمیا، تا این لحظه: 10 سال و 10 ماه و 8 روز سن داره

کودکانه

دفترچه ی خاطرات

1393/11/4 10:43
نویسنده : مامانی
130 بازدید
اشتراک گذاری

آقا ارمیا روزانه شاید کیلومترها راه بره اصلا هم این وروجک خسته نمیشه ها ماشاله چه توانی دارن این بچه ها...

دومی و سومین دندون کرسی گل پسری که 11و12 دندونمیشه  17ماهگی آذرماه در اومد .

آقاارمیا گاهی اوقات کارهای خطرناک هم انجام میده میره رو مبلها بعدش رو اپن و کارهای دیگه منم از دست این وروجک مبلها رو جمع کردم تا هم خیالم آسوده باشه هم اینکه خدای نکرده ضربه ای بهش وارد نشه.

باباعلی و مامانی قراربود که باهم برن کربلا ولی چون محرم خیلی شلوغه و باباعلی میترسید سرش درد بگیره نرفت و مامانی با خاله و دوستاش یک گروه جمع شدند و رفتند و بعدچندروز این باباعلی هم تصمیم گرفت که بره و راهی شد .نزدیک15 روز کربلا بودند و باباعلی نتونست مامانی رو تو شلوغی صحرای کربلا پیداکنه و تنهایی برگشت بعد از 2روز مامانی روزجمعه ساعت7 اومد و اونشب ی مهمونی دوروهمی گرفتیم و  اون شب من و گل پسری خونه باباعلی موندیم.

آقاارمیا واکسن 18 ماهگی بعبارتی آخرین واکسن تا کلاس اول رو زد.گل پسری من پاهاش درد گرفت و میخواست راه بره میلنگید قربونش برم یک آخی میگفت و پاش و میچسبید که دلم کباب میشد البته خوشبخاته شبش یک 2 ساعتی بیقراری کرد ولی بعدش خوابید اونطوری هم سخت تصور میکردم نبود.

وای قربون مرواریدای سفیدش برم دیشب داشت مسواک میزد دیدم دوندونای نیش عسلی مامان داره درمیاد هر4تاش باهم بودن . فداش بشم که دهنش از مرواریدهای سفید پرشده ماماننننننننننننننننننننننن

راستی پسرم شعر هم میخونه بهش میگم گل همه رنگش خوبه   اونم اروم میگه بچه زرنگش........ بقیه ش رو ی چیزی واسه خودش میگه .

فکرکنم گفته باشم که آقاارمیا تا ده شمارش میکنه بعضی وقتها فقط باخودش هی میگه12345 قربونش برم با 7 و 8 زیاد حال نمیکنه منتظره بگ 9 که اونم با شادی بگه ده هههههههههه

ی روز جمعه با خاله عصی و ضحی جونی رفتیم پارک هواآفتابی و گرم بود بردیم بچه ها رو تا ی کم تفریح کنن این آقاارمیا که ی لحظه مگه وایمیسته آخرش تو تاب گذاشتمش اسیرش کردم تا وروجک بازی درنیاره و ضحی جونی هم تابش میده گل دختر

اینم عکسهاشون

تاب بازی

گل دختر و گل پسری

پسندها (1)

نظرات (0)

niniweblog
تمامی حقوق این صفحه محفوظ و متعلق به کودکانه می باشد