خاطرات
قربون گل پسرم برم که وقت نشد واسش بنویسم هی به باباییش میگم کامپیوترو درست کن میگه فردا،از دست این گل پسری هم که نمیشه لب تاپ روشن کرد دست بهش بزنی بدو بدو میاد دیگه ول کن ماجرا نیس تا خاموش شه.
یک ماه ماهه رمضان هم به خوبی و خوشی گذشت و صدشکر که عید رمضان آمد و صدحیف که ماه رمضان رفت ....
خوشا به سعادت کسانی که از این ماه معنوی نهایت استفاده رو کردند التماس دعا....
امسال عیدفطر تقریبا یه 4روزی تعطیل بود ولی به ما زیاد خوش نگذشت چون آقا ارمیا مریض بود و بی نهایت بی قراری و گریه میکرد قربون پسرم برم فکر میکنم که دندوناش اذیت میکنه پسرم رو ....
هفتمین دندون آقا ارمیا اواخر مرداد نمایان شد و به زیباییش افزوده شد .فراموش کردم اینو بگم گل پسر ما دیگه راه افتاد و قدمهاش بیشتر شد وای وای وای دیگه یه لحظه نمیشینه ..............
بابایی آقا ارمیا هم موهای گل پسرم رو مثل سربازها کرده مقصرم خود آقاارمیاست چون آرایشگرو اجازه نمیده موهاشو خوب کوتاه کنه و موهاش کوتاه و بلند شده بود ولی این اولین و آخرین بار که اینکارو کردم .
غروب ها که میشه پسرم دوست داره بره بیرون من و پسرم باهم پارک میریم و بازی میکنه قربونش برم یه لذتی میبره وقتی تو پارک بچه ها رو میبینه.